با مروري بر آماري که منتشر ميشود، ملاحظه ميکنيم که با تمام فرهنگسازيها و کارهايي که براي افزايش آمار ازدواج و سوق دادن جوانان به سمت تشکيل زندگي مشترک صورت ميگيرد با اين حال اين طلاق است که روند فزايندهاي دارد.
مشاهده ميشود که آمار طلاق از 5/9 درصد در 10 سال قبل به 24 درصد رسيده و افزايش چشمگيري پيدا کرده است. در شش ماه اول امسال نيز طلاق 6 درصد افزايش داشته اين در حالي است که ازدواج 5 درصد کم شده است. سوالي که در اينجا به وجود ميآيد اين است که چرا چنين اتفاقي رخ داده و چه عواملي در اين قضيه دخيل هستند؟
در بررسي اين قضيه نميتوان صرفا يک عامل را دخيل دانست بلکه عوامل متعدد و گوناگون دست به دست هم ميدهند تا کار به اينجا بکشد. به عنوان مثال يکي از مسائل خيلي مهم و تاثيرگذار که گاهي نقش آن ناديده گرفته ميشود، تورم و گراني جنسهاست. در اين شرايط که قيمت اجناس و هزينههاي مسکن و زندگي روزبهروز افزايش مييابد، افراد فقيرتر شده و ديگر کسي حاضر نيست ازدواج کند چرا که از زير بار چنين مسووليت سنگيني رفتن ميترسد و نميداند آيا ميتواند از پس هزينههاي امرار معاش يک خانواده برآيد يا نه. از اين رو، فقط نميتوان به جوانها توصيه کرد که برويد ازدواج کنيد و اين سنت را انجام بدهيد بلکه بايد به شرايط اقتصادي آنها و جامعه نيز توجه کرد که آيا اصلا با اين درآمدها و با اين مخارج ميتوانند چنين کاري را بکنند يا نه، آن هم در شرايطي که عدهاي بيکار هستند و حتي کار ندارند چه برسد به اين که درآمد خوبي داشته باشند يا خير.
در اينجا باز هم بايد روي اين نکته تاکيد کنم که دولتها موظف به توليد کار هستند و اگر توليد کار صورت بگيرد بسياري از اين مشکلات حل خواهد شد. با توليد کار و کاهش فقر، بسياري از آسيبهاي اجتماعي که امروزه آسيبشناسان را نگران کرده است حل خواهد شد. در کنار توليد کار، بايد روي هزينههاي زندگي نيز کار شود که کاهش پيدا کنند.
مشاهده ميشود که آمار طلاق از 5/9 درصد در 10 سال قبل به 24 درصد رسيده و افزايش چشمگيري پيدا کرده است. در شش ماه اول امسال نيز طلاق 6 درصد افزايش داشته اين در حالي است که ازدواج 5 درصد کم شده است
هنگامي که 50 درصد درآمد يک فرد فقط براي مسکن او هزينه ميشود، اين فرد براي تامين مايحتاج زندگي مجبور مي شود به شغل دوم و گاهي سوم رو ببرد و با روح و جاني خسته به خانه بازگردد که احتمال کاهش آستانه تحمل و بروز هرگونه آسيب و پرخاشگري و ديگرآزاري را در او بالا ميبرد. از آنجا که ميزان درآمدها کفاف زندگي را نميدهد، اشخاص بايد با تواني دوچندان به کار بپردازند و تمام انرژي خود را براي کار بگذارند و در اين ميان، جاي کمي براي احساس و منطق باقي ميماند و با پايين آمدن منطق، ممکن است دست افراد در خانه و جامعه روي افراد ديگر بالا برود.
در شرايط کنوني، هيچکس نميداند آيا اين ميزان حقوقي را که دارد فردا هم دارد يا نه و اين عدم ثبات و آرامش نداشتن از سويي منجر به ترس از ازدواج و از سوي ديگر منجر به بداخلاقيهاي ناخودآگاه با افراد خانواده ميشود. اين که ميگويند بايد به مردم مهارتهاي زندگي و کنترل شيوههاي خشم و ... را آموزش داد درست است اما مساله اينجاست که تنها با آگاهي نميتوان کاري کرد، نميتوان گفت گرسنه باش ولي آگاه باش و دست به رفتار ناهنجار نزن و آرام به زندگيات ادامه بده.
اگر بخواهيم استانداردها را ببينيم، بر آن اساس بايد 25 درصد از درآمد فرد صرف کرايه خانه شود، 25 درصد صرف خوراک و پوشاک، 25 درصد صرف تفريحات و بيماري و 25 درصد صرف پسانداز. اين در حالي است که گاهي مشاهده ميشود تمام درآمد يک فرد فقط بخشي از کرايه خانه او را تامين ميکند! اين مسائل است که جوانان را از رو آوردن به سمت ازدواج بازميدارد و به آسيبهاي اجتماعي و خشونتها در جامعه نيز منجر خواهد شد.
متاسفانه اگر اوضاع اقتصادی به همین صورت باشد نه تنها آمار طلاق افزایش می کند بلکه سایر آسیبها هم رشد می کنند و برای همین باید مسئولان و کارشناسان نسبت به این موضوع حساس باشند
حال به بیان ساده:
خانواده یک گروه اجتماعی است و این گروه نیازمند منابع و تسهیلاتی برای کارکرد خودش است، اگر جامعه ناتوان در فراهم کردن این منابع و تسهیلات باشد، آن وقت این گروه نمیتواند کار خودش را به درستی انجام دهد.
وقتی مشکلات اقتصادی زیاد میشود، تعداد زیادی از افراد هم بیکار هستند و یا درآمدهایشان کفاف زندگی را نمیدهد، قطعا این مشکلات تاثیرات خود را بر روی نهاد خانواده میگذارد.افراد قبل از تشکیل خانواده انتظاراتی داشتند و وقتی وارد زندگی میشوند و انتظارات آنها با واقعیتهای زندگی سازگار نیست دچار مشکلات فراوانی میشوند.به عنوان مثال فکر می کردند در خانه مستقل خودشان زندگی خواهند کرد اما با افزایش قیمت مسکن امکان تامین خانهای مستقل نیست، در نتیجه افراد با روبرو شدن با مشکلات فراوان ترجیح میدهند به دلیل مشکلات به وجود آمده از یکدیگر جدا شوند.
در جامعه زمینه شناخت افراد به خوبی فراهم نیست و افراد از روی احساسات و عواطف برای این امر مهم تصمیم گیری میکنند. مشکلات اقتصادی نقش بسیار مهمی در امر طلاق دارد. تفاوتهای فرهنگی و طبقاتی نیز در امر طلاق بسیار موثر هستند مخصوصا برای آقایانی که با خانوادههای پولدار ازدواج میکنند این امر بیشتر رخ میدهد.
تا آنجایی که من شنیدم بسیاری از اقتصاددانان نسبت به گرانی های سال بعد هشدار داده اند بنابراین متاسفانه اگر اوضاع اقتصادی به همین صورت باشد نه تنها آمار طلاق افزایش می کند بلکه سایر آسیبها هم رشد می کنند و برای همین باید مسئولان و کارشناسان نسبت به این موضوع حساس باشند.
افزایش قیمتها و بالارفتن خرج زندگی مردم بر اخلاق و معنویات هم اثر گذاشته است و منجر به تغییر ارزشها، هنجارها، روابط زناشویی، طلاق و ازدواج خواهد شد.افرادی که میخواستند ازدواج کنند و این روزها قیمت طلا اینگونه افزایش یافته، باعث میشود ازدواج ها کمتر شود و در نتیجه روابط ناسالم در جامعه به وجود میآید و ازدواج به تاخیر میافتد. همچنین نزاعهای درون خانواده افزایش مییابد. روابط خانوادگی مورد تهاجم قرار میگیرد و مردان نمیتوانند زمانی را با خانوادههایشان بگذرانند.
امیدواریم شما دوستان عزیز به مهم بودن مسئله پی برده باشید
نظرات یادتون نره
و قبل از تصمیم گیری راجب اینده خودتان اطلاعات خود را راجب شغل ومسکن ودرامدو...افزایش داده وهمچنین باتطبیق وضع اقتصادی جامعه با شرایط خودبه بزرگترها بگویید استین برایتان بالا بزنند
خودمونیم ولی اینجور گرانی و سدشدن راه برای ازدواج جوانان در تاریخ ایرانیان بی سابقه بوده است...
مسئولان باید به فکر باید باشند لذا در احادیث داریم از وظایف برادران مسلمانان در قبال یکدیگر تسهیل نمودن راه برای ازدواج جوانان است
نظرات شما عزیزان:
|